در نوشته های قبلی من صحبت از تناقض های آماری در خصوص کودکان کار و خیابان بود کودکانی بی سرپرست یا بد سرپرست که انسانیت آن ها تا حد اجاره دادن و تملک کوتاه مدت شان پایین آورده می شود و هیچ کس در این کشوری که ما مهد تمدن و فرهنگ می خوانیمش دغدغه ظلمی که به ایشان می شود را ندارد .
آمارهایی که از آن نام بردم اعلام می کند که از سال 1391 تا سال گذشته یعنی 1393 به صورت میانگین هر سال یک میلیون کودک به چرخه تحصیل واررد شده اند . اگر به خاطر داشته باشید در نوشته های قبلی ام به آماری اشاره داشتم که مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرده که در سال 1389 کودکان باز مانده از چرخه تحصیل را چهار میلیون نفر سرشماری کرده و از همان سال به بعد یک میلیون نفر هم به این تعداد ( در هر سال ) افزوده شده است . آیا مسخره نیست ؟ با توجه به این اعداد و ارقام و با توجه به رشد جمعیت ایران و نرخ مرگ و میرها تا به حال تعداد کودکان دارای این مشکل می باید از مرز هشت میلیون نفر گذشته باشد .
اجازه بفرمایید نگاهی به آمارهای آموزش و پرورش داشته باشیم این وزارت خانه تعداد دانش آموزان تحت پوشش خود را در سال 1391 یک میلیون و پانصد هزار نفر ، در سال 1392 بیش از دوازده میلیون و دویست هزار نفر و در سال 1393 یعنی سال گذشته بیش از سیزده میلیون و ششصد هزار نفر اعلام کرده است ! آیا خنده دار نیست ؟
آمارهای دولتی توسط سایر وزارت خانه ها بر طنز این ماجرای مسخره ، دردناک اما خنده دار می افزاید ، خنده هایی که به گریه بیشتر شبیه می توانند باشد . به عنوان مثال وزیر تعاون ، کار و امور اجتماعی اعلام کرده که در سال گذشته 175 هزار کودک بازمانده از تحصیل وجود داشته که در سال جاری تعداد این کودکان به صد هزار نفر کاهش یافته است آیا ایشان این ارقام و اعداد را خواب دیده اند یا در طول مسیرشان از منزل تا وزارت خانه با انگشتان مبارک شان کودکان خیابانی را یکی یکی شمرده اند .
بارندگی های اخیر در تهران که البته در چند استان کشور باعث سیل شد و در مناطقی هم برای مقابله با پیامدهایش اعلام وضیعت بحرانی گردید . باعث شد تا بتوانم من هم با انگشت هایم کودکان کار و خیابان را که زیر بارش بی مسکن و بی سر پناه آواره اند بشمارم به این نتیجه رسیدم که وزیر محترم حتی در نمونه گیری از جوامع آماری فقط از انگشت شصت شان یا شصت های انگشتان شان استفاده فرموده اند .
واقعیت این است که آمار کودکان خارج از چرخه تحصیل می باید شامل آن دسته از کودکانی شود کخ همزمان با تحصیل کار می کتتد . کودکانی که در تابستان ها کار می کنند . کودکان کار پناهجو پناهنده افغانی ، کودکانی را که هنوز به سن تحصیل نرسیده اند اما در مزارع ، کوره پز خانه ها قالی بافی ها کار می کنند و بدیهی است نخواهند توانست تحصیل کنند باید به این آمار اضافه شود و اما : آمارهای غیر رسمی حکایت از این دارد که بیش از چهار میلیون و پانصد هزار نفر کودک و کار خیابان زیر پوست شهرهای کشورمان زندگی می کنند . حال در چه شرایطی و با چه امکاناتی خدا می داند و بس . حال به جای طرح پرسش های قبلی مثل خنده دار نیست ؟ مسخره نیست ؟
باید گفت " تاسف آور است " از انسانیت به دور است " " غیر اخلاقی است " و ...
چنان چه باز هم مثل گذشته خواننده پر و پا قرص نوشته هایم باشید این مطلب را در ادامه خواهم داد . شاید به این وسیله در این غم سنگین شرکای بیشتری بیابم
ارادتمندتان . دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: